دخمل مامانی و بابایی

به آرزوم رسیدم !!!

خدایا شکرت ... از اینکه تونستم باغبون خوبی باشم و بالاخره دونه ای رو که تو دلم کاشتی رو به ثمر رسوندم ... خدایا ازت ممنونم که منو پیش همسرم و خانوادهامون سربلند کردی و یه دختر سالم بهم دادی ... خاطره اومدن نی نی گلم ... روز 27 خرداد بود که شکمم انقباضات شدیدی داشت ... حتی به زایمان فکر هم نمی کردم چون تاریخ زایمان طبیعیم 16 تیر و سزارینم 10 تیر بود.. اما با مطالعات و تحقیقاتی که راجع به زایمان داشتم متوجه شدم که دردم درد زایمانه ... بعد از ظهر متوجه شدم که منیلا جونم اصلا تکون نمی خوره ترسیدم ...رفتم بیمارستان تا صدای قلبشو بگوشم ... همه چیز نرمال بود خیالم راحت شد ... ساعت 6 غروب شد و دیدم که دردم همین جور داره بیشتر میشه بازم بی...
16 تير 1391
1